خداوند متعال در کریمه 256 بقره می فرماید: لا اِکْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یَکْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یُؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَنْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ). ترجمه: در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابراین؛ کسی که به طاغوت (= بت و شیطان، و هر موجود طغیان گر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.[2] در مورد این آیه شریفه چند سؤال مطرح است: 1- مقصود از نبود اکراه در دین چیست؟ (لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد مِنَ الْغَی...) (اکراه) به معنی وادار کردن انسان بر کاری که ناپسند می شمارد و مورد رضایتش نیست.[3] (رشد) از نظر لغت عبارت است از (راه یابی و رسیدن به واقع) در برابر (غی) که به معنی انحراف پیدا کردن از حقیقت و دور شدن از واقع است.[4] مفاد این قسمت از آیه شریفه این است که اکراه و اجباری در دین نیست و امور مذهب بر قدرت و اختیار مبتنی است نه بر اجبار، مانند آیه شریفه: (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لاَمَنَ مَنْ فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حتّی یَکُونُوا مُؤمِنینَ)[5] (و اگر پروردگار تو می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی (به اجبار) ایمان می آورند، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!) از آن جا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده آن بر اساس ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهی جز منطق و استدلال نمی تواند داشته باشد. ولی همان طور که از شأن نزول آیه[6]استفاده می شود بعضی از افراد از پیغمبر(صلی الله علیه وآله) می خواسته اند که او همچون حکام جبّار با زور اقدام به تغییر عقیده مردم کند. آیه فوق صریحاً به آن ها پاسخ گفت که دین و آئین چیزی نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد. جمله (قد تبین الرشد من الغی) تعلیل برای (لا اکراه فی الدین) است که چرا در دین اکراه نیست؟ حاصل تعلیل این است که دین حقائقش روشن، و راهش با بیانات الهیه واضح است و هم چنین سنّت نبویّه آن بیانات را روشن تر کرده، پس رشد و غی و صلاح و انحراف آن روشن شده که رشد در پیروی دین (که مایه نجات انسان هاست) و غی در ترک دین و روگردانی از آن است و بنابراین دیگر علت ندارد که کسی را بر دین اکراه کنند.[7] پس راه راست از بیراهه آشکار شده و دیگر نیازی به تحمیل و اجبار در پذیرش دین نیست. افزون بر این که دین و ایمان قلبی چیزی نیست که بتوان با زور و اکراه بر کسی تحمیل کرد و مسلمانان با این اصل قرآنی با آن همه پیشروی و فتوحاتی که داشتند، دینشان را بر غیر مسلمانان تحمیل نکردند و همین امر مهم ترین رمز موفقیت آنان بود.[8] لذا آیه شریفه پاسخ مناسبی است به آن ها که تصور می کنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است. نقل کلام المیزان:[9] در جمله (لا اکراه فی الدین) دین اجباری نفی شده است. چون دین از یک سلسله معارف علمی که معارف عملی به دنبال دارد و جامع همه آن معارف یک کلمه است و آن عبارت است از اعتقادات و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است. و اکراه و اجبار در آن حکومت ندارد، چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی، و در جمله (لا اکراه فی الدین) دو احتمال است. الف) قضیه خبری می باشد و بخواهد از حال تکوین خبر دهد، و بفرماید خدا در دین اکراه قرار نداده، نتیجه اش این می شود که حکم خدا درباره ی دین این است که اکراه بر دین و اعتقاد نباشد. ب) اگر قضیه ای باشد انشائی و بخواهد بفرماید که نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور کنید در این صورت هم نهی نامبرده متکی بر یک حقیقت تکوینی است که بیان گردید.[10] (یعنی ایمان و اعتقاد از امور قلبی است و اکراه بردار نیست.) (فَمَنْ یَکْفُرْ بالطاغوت و یُؤمن بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُروَةِ الْوُثْقی لاَانْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمْ) (طاغوت) در اصل از ماده طغیان به معنی تعدّی و تجاوز از حدّ و مرز است.[11] (عروه) دستگیره دستاویز[12] (انفصام) قطع شدن.[13] در این جمله قرآن می گوید: (هر کس به (طاغوت) کافر شود و از آن روی گرداند و به خدا ایمان آورد به دستگیره ی محکمی دست زده است که هرگز گسسته نمی شود. 2- منظور از طاغوت در آیه شریفه و تمسک به عروة الوثقی چیست؟ در این که منظور از (طاغوت) در آیه چیست؟ مفسران سخنان بسیاری گفته اند بعضی آن را به معنی بت و بعضی به معنی شیطان و بعضی به معنی کاهنان و بعضی به معنی ساحران تفسیر کرده اند.[14] ولی چنین به نظر می رسد که منظور همه آن ها بلکه وسیع تر از آن ها بوده باشد، یعنی همان مفهوم عامی که از کلمه طاغوت استفاده می شود که هر موجود طغیان گر و هر آیین و مسیر انحرافی و نادرست را در برمی گیرد. آیه در حقیقت دلیلی است برای جمله های سابق که در دین و مذهب نیازی به اکراه نیست زیرا دین دعوت به سوی خدا است که منبع هر خیر و برکت و هر سعادتی است. در حالی که دیگران دعوت به سوی ویرانگری و انحراف و فساد می نمایند. به هر حال، دست زدن به دامن ایمان به خدا، همانند دست زدن به یک دستگیره محکم نجات است که هرگز امکان گسستن ندارد.[15] آن گاه می فرماید: (خدا شنوا و داناست) تا به این حقیقت اشاره کند که کفر و ایمان تظاهر بردار نیست و امر قلبی و درونی است زیرا؛ خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا و یا در خفاء می گویند می شنود و از ضمائر مردم آگاه است.[16] نقل یک حدیث: به گفته برخی احادیث یکی از مصادیق تمسک به (عروة الوثقی، و ریسمان محکم الهی، اتصال با اولیاء خدا و امامان اهل بیت(علیهم السلام) است. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: (انت العروة الوثقی)[17] بیان چند نکته و پیام: الف) هر کس که برهان و منطق دارد، نیازی به اکراه و اجبار ندارد. ب) راه حق از باطل جد است، تا حجت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حق، با عقل و بیان و معجزات انبیاء است. ج) تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیرخدای است، گسستنی و از بین رفتنی است. تنها رشته ای که گسسته نمی گردد. ایمان به خداست. د) تا طاغوت ها محو نشوند، توحید جلوه نمی کند. اوّل کفر به طاغوت بعد ایمان به خدا. ه) محکم بودن ریسمان کافی نیست. محکم گرفتن هم شرط است.[18] 3- مراد از آزادی ایمان و عقیده در دین اسلام چیست؟ از نظرگاه اسلامی، دینی مقبول و پذیرفته است که از روی رغبت و دانایی و شناخت پذیرفته شده باشد، نه از روی اجبار و اکراه. خداوند متعال هیچ گونه اکراه و اجباری را در پذیرش دین به رسمیت نمی شناسد و برای چنین پذیرشی، اهمیّت و ارزشی قایل نیست. و انسان ها در انتخاب دین و آیین آزادند و در قرآن کریم با جمله (لا اکراه فی الدین) براین حقیقت تأکید می گذارد. و شاهد دیگری که گواه اختیار و انتخاب بشر در دین است این آیه شریفه است: (وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ َربِّکُمْ فَمَنْ شآءَ فَلْیُؤمِن و من شآءَ فَلْیَکْفُر...)[19] (بگو: این حق است از سوی پروردگارتان! هر کس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هر کس می خواهد کافر گردد.) و اسلام با آن همه دلائل روشن و استدلالات منطقی و معجزات آشکار نیازی به اجبار و تحمیل در پذیریش ندارد افزون بر این اصولا دین از یک سلسله اعتقادات قلبی ریشه و مایه می گیرد و نمی تواند تحمیلی باشد و ایمان قلبی هرگز با اجبار پیدا نمی شود بلکه با برهان، اخلاق و موعظه می توان در دل ها نفوذ کرد. ولی این آزادی در عقیده و ایمان به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکری را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسی حق ندارد مرا از راهی که انتخاب کرده ام باز دارد. بت شکنی ها، جنگ ها، نهی از منکرها، تبعیدها و حبس ها نشانه آن است که اگر چه انسان قلباً اعتقادی ندارد ولی حق ندارد برای جامعه یک فرد موذی باشد. در اینجا لازم است به نکته دیگری اشاره نمائیم که تشریع جهاد و فرمان آن در اسلام نه برای تحمیل دین بلکه برای رفع فتنه و فساد است (وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ الناسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الأَرضُ...)[20] (و اگر خداوند، بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد، زمین را فساد فرا می گرفت.) نتیجه این که اسلام دین آزادی است. جهاد و مبارزه به خاطر شکستن نظام های جباری است که اجازه تفکر به ملت ها را نمی دهند، و یا برای محوشرک که در حقیقت مذهب نیست بلکه بیماری است. و سکوت در برابر خرافات، ظلم به انسانیت است. و شاهد گویای این سخن که جهاد و مبارزه در اسلام برای تحمیل دین نبوده است و دشمنان اسلام از این روزنه اسلام را دین شمشیر زور معرفی کرده اند به بی راهه رفته اند این است که در تاریخ اسلام، فراوان دیده می شود که مسلمانان هنگامی که شهرهائی را فتح می کردند پیروان مذهب دیگر را همانند مسلمانها آزادی می دادند. در کتاب (تمدن اسلام و عرب) می خوانیم: (رفتار مسلمانان با جمعیتهای دیگر بقدری ملایم بود که رؤسای مذهبی آنان اجازه داشتند برای خود مجالس مذهبی تشکیل دهند.) و در پاره ای از تواریخ نقل شده که جمعی از مسیحیان که برای گزارش ها و تحقیقاتی خدمت پیامبر رسیده بودند مراسم نیایش مذهبی خود را آزادانه در مسجد پیامبر در مدینه انجام دادند.[21] در پایان به ذکر پاره ای از پرسش ها و اشکالاتی که پیرامون آیه شریفه (لا اکراه فی الدین...) شده است می پردازیم: آیا اعدام مرتد فطری[22] با آیه شریفه (لا اکراه فی الدین) تنافی ندارد چون آیه شریفه می فرماید در دین اجبار و اکراهی نیست و حال آنکه یکی از احکام فقهی، این است که اگر شخصی مسلمان زاده باشد و از اسلام عدول کرد و به آئینی غیر اسلام رو آورد و در دادگاه اسلامی به اثبات رسید که مرتد شده است، به اعدام محکوم خواهد شد؟ چنانکه قبلا در تفسیر آیه شریفه (لا اکره فی الدین)گذشت، مراد از این که در دین اجبار و اکراه نیست این است که دین عبارت است از اعتقاد و عمل، اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه بردارنیست و آیه شریفه خبر از حال تکوین می دهد که دین اکراه بردار نیست به این معنی که اشخاصی که مسلمان نیستند و صاحبان ادیان دیگری هستند مانند اهل کتاب، این ها را نمی شود به پذیرش دین اسلام اکراه و اجبار کرد، به بیان دیگر اسلام با دعوت و تبلیغ مستمر آن ها را دعوت به اسلام می نماید اگر نپذیرفتند هیچ گاه اسلام متعرض آن ها نمی شود که با زور آیین اسلام را بپذیرند. ولی در مورد کسانی که اسلام را پذیرا شوند سپس عدول کنند (مرتد فطری) فوق العاد سخت گیر است چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامی می گردد و یک نوع قیام بر ضدّ رژیم و حکومت اسلامی محسوب می شود و غالباً دلیل به سوء نیّت است، و سبب می شود که اسرار جامعه اسلامی بدست دشمنان اسلام افتد. و اگر از محتوای اسلام ایراداتی دارد باید از اهل نظر و علمای اسلام سؤال کند تا اگر شبهه ای دارد برطرف شود و راه آن عدول و برگشت نیست. و چنانچه محتوای اسلام را تشخیص داده و به حقانیّت اسلام پی برده است و باز هم مرتد شود. چنین کسی مرتکب خیانت و توطئه علیه اسلام شده است و مستحقق چنین مجازاتی است و شبیه این قانون، در بسیاری از کشورهای شرق و غرب با تفاوت هایی وجود دارد. البته توجه به این نکته ضروری است که این احکامی که در فقه اسلامی برای مرتد فطری از قبیل اعدام و جدائی همسر و... مقرر گردیده است برای کسی است که ارتدادش را ظاهر کند و علنی کند و یا به تبلیغ آن پردازد و مربوط به کسی که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نیامده است نمی باشد.[23] 5- آیا آیه (لاکراه فی الدین) با تشریع جهاد ابتدایی تنافی ندارد چون تصور تنافی چنین است که از یک طرف آیه شریفه می فرماید اجباری در دین نیست و از طرف دیگر به آیات و روایات متعددی بر می خوریم که مربوط به جهاد ابتدایی است که با مشرکان و کافران جهاد کنید؟ پاسخ آن این است که: خداوند دستورها و برنامه هایی برای سعادت و آزادی و تکامل انسان ها طرح کرده است و پیامبران خود را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند. حال اگر فرد یا جمعیتی ابلاغ این فرمان ها را مزاحم منافع پست خود بینند، و بر سر راه دعوت انبیاء موانعی ایجاد نمایند، آن ها حق دارند نخست از طرق مسالمت آمیز، و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه خود بردارند، و آزادی تبلیغ را برای خود کسب کنند. و این حق مردم است که بتوانند ندای منادیان راه حق را بشنوند و در قبول دعوت آزاد باشند. حال اگر کسانی بخواهند آن ها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صدای منادیان راه خدا به گوش جان آن ها برسد. طرفداران این برنامه ها، حق دارند برای فراهم ساختن این آزادی از هر وسیله ای استفاده کنند و از اینجا ضرورت (جهادهای ابتدائی) در اسلام روشن می گردد.[24] پس جنگ با مشرکین به خاطر این نیست که توحید و دین را به آن ها تحمیل بکنیم؛ زیرا دین زور بردار نیست و این مفاد آیه شریفه (لا اکره فی الدین)است بلکه جنگ با مشرکین و کفار حتی در صورت ابتدائی آن به خاطر رفع موانع تبلیغ دین و هم چنین ریشه کن کردن فساد و شرک است.[25] وقتی از این دریچه به جهاد ابتدائی بنگریم تفاوتی را میان آیه (لا اکره فی الدین)و جهاد ابتدائی مشاهده نمی کنیم. آیه شریفه (لا اکراه فی الدین) با آیه ی 193، بقره، که می فرماید: (و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین للّه فان انتهوا فلاعدوان الا علی الظالمین). (و با آن ها پیکار کنید تا فتنه باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد، پس اگر دست برداشتند تعدّی جز بر ستمکاران رو نیست) کلمه (فتنه) در قرآن در معانی مختلفی به کار برده شده است که یکی از آن معانی عبارت است از شرک و بت پرستی و سدّ راه مؤمنان نمودن که نگذارند مردم به اسلام رو بیاورند. آیه شریفه (و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه....)، فتنه در آن به این معناست. و مدلول آیه چنین است که با آن ها، پیکار کنید تا فتنه که بت پرستی و شرک و سلب آزادی از مردم در پذیرفتن دین اسلام است، باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد. چون طاغوت ها و سران بت پرست، با ترویج شرک و بت پرستی افکار مردم را اسیر خرافات و افسانه های نامعقول می کردند تا بتوانند این ها را وسیله استثمار قرار دهند و در نتیجه، شرک نوعی اسارت فکری و بلکه مانع در مقابل جهاد آزادی بخش، که اسلام مأمور بود برای نابودی آن می باشد پس کارزار با این افراد نه به خاطر اهداف بشری است که کشورگشائی و جبّاری گری و بدست آوردن غنائم باشد بلکه هدف آن جلب خشنودی خداوند و برقرار ساختن عدالت اجتماعی و بر چیدن بساط شرک و بت پرستی از محیط جامعه انسانی، و پیاده کردن دستورات خدا است.[26] به اضافه این که شرک و بت پرستی این نیست تا آیه شریفه (لا اکره فی الدین)شاملش شود که اجباری در دین نیست بلکه یک سری خرافات و موهوماتی بیش نیست و پیکار برای این است که فتنه ای در جامعه انسانی نباشد و آیین یکتاپرستی در سراسر اجتماع انسانها رواج پیدا کند و در ذیل آیه اضافه می کند که در صورت بازگشت و دست برداشتن از روش نادرست خود که همان کفر و بت پرستی باشد، مسلمانان می بایست متعرض آنان نشوند و در صدد انتقام از گذشته بر نیایند، زیرا پیکار و جنگ تنها در مقابل ستم کاران است. 7 حرمت کتب ضالّه: آیا آیه (لا اکره فی الدین)با حرمت کتب ضالّه (گمراه کننده) منافات ندارد؟ کتب ضلال یا ضالّه که گمراه کننده دین و فکر سالم بشری است مانند کتب بهائیت، و هر گونه کتاب یا مقاله ای که اضلال آفرین باشد مانند کتاب آیات شیطانی در شرع مقدس اسلام حفظ و نگهداری و مطالعه و خرید و فروش آن حرام و ممنوع شده است. حال اگر کسی بخواهد آن ها را مطالعه کند تا تحقیق کند و با آزادی دینی را انتخاب کند، از یک طرف با حرمت کتب ضالّه مواجه است و از طرفی آیه شریفه (لا اکره فی الدین) می باشد که در انتخاب دین آزادی، و این دو با هم تفاوت دارند. پاسخی که به این شبهه داده می شود این است که، حرمت کتب ضالّه به صورت مطلق ثابت نشده است و عده ای از فقهاء در این باره تفصیل داده اند که حرمت کتب ضالّه در سه صورت است. 1- حفظ و مطالعه آن بقصد گمراه نمودن مردم باشد. 2- می داند یا گمان دارد که منشاء اضلال می شود گرچه قاصد هم نباشد. 3- گمان ندارد و احتمال می دهد که مردم گمراه می شوند، با توجه به این سه قید، حکم به حرمت کتب ضالّه می شود امّا اگر هیچ یک از این سه مورد مترتب نباشد دلیلی بر حرمت آن نیست.[27] و برخی از فقهاء عدم حرمت آن را تابع اغراض صحیح کرده اند که اگر مطالعه کتب ضالّه برای نقض و ابطال آن باشد مانعی ندارد. اما اگر به نحوه ای باشد که با مطالعه آن منحرف می شود یا به شبهاتی بر می خورد که نمی تواند به آن پاسخ گو باشد، حرام می دانند.[28] و برای حرمت کتب ضالّه به آیات متعددی نیز استدلال شده است.[29] و هم چنین نشر این کتب و مطالعه آن موجب اشاعه فحشاء و اعانه و کمک بر گناه و اثم است، و اسلام، یا هر چه که فساد برانگیز باشد مبارزه می کند و از موجبات وهن مذهب جلوگیری می کند و این منافات با (لا اکراه فی الدین) ندارد زیرا گفته شد دین امر قلبی است و زوربردار نیست. 8- ارتباط آیه (لا اکراه فی الدین) با آیه (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرِ الأِسْلام دیناً فَلَنْ یقبَلْ مِنْهُ و َهُوَ فِی الآخرة من الخاسرین) کسی که غیر از اسلام آیینی برای خود انتخاب نماید از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است. آل عمران و هم چنین با آیه شریفه 19، آل عمران (ان الدین عنداللّه الاسلام...) (دین در نزد خدا اسلام است). مراد از اسلام در آیه شریفه تسلیم در مقابل خدا است. و مفاد آیه این است که آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان او است و در واقع روح دین در همه زمان ها، چیزی جز تسلیم در برابر حقیقت نبوده است منتهی از آن جا که آیین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عالی ترین نمونه آن بوده است نام (اسلام) برای آن انتخاب شده است.[30] پس حاق تمام ادیان همان روح تسلیم در برابر فرامین الهی است و شرایع از نظر حقیقت چیزی جز همان امر واحد نیست منتهی اختلافی که در شریعت هاست از نظر کمال و نقص است. یعنی هر شریعتی نسبت به شریعت قبل از خود از تکامل بیشتری برخوردار است ولی جامعی که در همه آن ها هست عبارت است از تسلیم شدن به خدا در انجام شرایعش و اطاعت او در آنچه که در هر عصری با زبان پیامبرش از بندگانش می خواهد[31] و چون پیامبر اسلام خاتم الانبیاء است و دین او کامل ترین دین است عمل به شرایع دیگر نسخ می شود و تنها باید به شریعت نبویّه حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) تمسک جست تا به سعادت ابدی برسد آیه (لا اکراه فی الدین) در حوزه تکوینی است که پیامبران نمی توانند با زور آن ها را تسلیم نمایند و اما این که اگر دینی غیر از اسلام بپذیرند و قبول نمایند، مربوط به فرمان تشریعی الهی است و در حیطه حوزه تشریع است آیه (لا اکراه فی الدین) می فرماید مردم را به دین با اکراه و اجبار و ادار مکنید ولی آیه ی 85، آل عمران و 19 آل عمران می فرماید: (درست است که تسلیم در برابر حق، جنبه اختیاری دارد اما بدان که اگر می خواهی سعاتمند بشوی باید اسلام را بپذیری و اختیار در این دنیا هست.) و معنی این که در دین اکراه نیست این نیست که هر کس هم هر آئینی و دینی را انتخاب کرد در آخرت هم سعاتمند باشد. بلکه می فرماید: تو در دنیا اختیار داری و با زور کسی نمی تواند ترا به آئینی وادار کند اما این وظیفه اسلام است که دین کامل را که ضامن سعادت بشر است معرفی کند و به تبلیغ آن بپردازد و بگوید که اگر کسی غیر از اسلام آئینی برای خود برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1- اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، (قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1376) ج 2، ص 212. 2- عبدالکریم بی آزار شیرازی، ترجمه آوایی، تفسیر پیوسته و تأویل قرآن به قرآن ناطق، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378) ج 3، ص 291. 3- علی مراد فراشبندی، محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبر شمشیر نیست، (تهران: انتشارات اسلامی، 1358)، ص 154. 4- مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1366)، ص 87. 5- مرتضی مطهری، جهاد، (قم، دفتر انتشارات اسلامی). -------------------------------------------------------------------------------- [1]- بقره/ 256. [2]- مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن کریم،. [3]- الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، ذوالقربی، 1416 ه ق، ص 708. [4]- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 204. [5]- یونس/ 99. [6]- در شأن نزول آیه آمده است: مردی بنام (حصین) دو پسر داشت که به آئین مسیحیت وارد شده بودند و او از این جریان سخت ناراحت شد و جریان را به اطلاع پیامبر صلی الله علیه وآله رسانید و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا می توانم آنان را با اجبار به مذهب خویش بازگردانم؟ آیه فوق نازل گردید و این حقیقت را بیان داشت که در گرایش به مذهب اجبار و اکراهی نیست. طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 363 و نیز تفسیر نمونه، ج 2، ص 204. [7]- طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 2، ص 343. [8]- بی آزار شیرازی، عبدالکریم، ترجمه آوایی، تفسیر پیوسته و تاویل قرآن به قرآن ناطق، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، ج 3، ص 291. [9]- طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 2، ص 342. [10]- همان. [11]- قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، نشر دارالکتب الاسلامیه، 1361، ج 4، ص 223؛ و نیز زمخشری، تفسیر کشاف، ج 4، ص 120. [12]- قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 336. [13]- همان، ج 5، ص 181. [14]- طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 364 و نیز تفسیر صافی، چاپ رحلی، ص 74. [15]- تفسیر نمونه، ج 2، ص 208. [16]- تفسیر نمونه، ج 2، ص 208. [17]- قرائتی، محسن، تفسیر نور، ناشر: مؤسسه در راه حق، چاپ دوّم، 1376، ج 1، ص 517. [18]- همان. [19]- کهف/ 29. [20]- بقره/ 251. [21]- تفسیر نمونه، ج 2، ص 106. [22]- مرتد فطری کسی است که از پدر یا مادر مسلمان تولد یافته و پس از قبول اسلام از اسلام بازگشته، ولی مرتد ملی به کسی گفته می شود که پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان نبوده اند، اما او بعداً اسلام را پذیرفته سپس از آن برگشته است. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 11، ص 422. [23]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، همراه با تلخیص و اضافات، ج 11، ص 426. [24]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 15. [25]- مطهری، مرتضی، جهاد، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ص 49. [26]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 14. [27]- مکارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهه (کتاب التجاره)، قم، انتشارات مطبوعاتی مذهب، شعبان المعظم، 1415 ه ق، ص 241. [28]- موسوی خمینی (ره)، روح الله، تحریر الوسیله، تهران، انتشارات مکتبه الاعتماد، ج 1، ص 429، مسأله 15. [29]- لقمان/ 6، بقره/ 79. [30]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 349. [31]- طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان، مترجم: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات دارالعلم، ج 5، ص 238.
پیرامون آیه شریفه «لا اکراه فی الدین قد تَبَیَّنَ الرُّشْد مِنَ الْغَی»[1] توضیحاتی را بیان فرمائید.
خداوند متعال در کریمه 256 بقره می فرماید:
لا اِکْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یَکْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یُؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَنْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ).
ترجمه: در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابراین؛ کسی که به طاغوت (= بت و شیطان، و هر موجود طغیان گر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.[2]
در مورد این آیه شریفه چند سؤال مطرح است:
1- مقصود از نبود اکراه در دین چیست؟
(لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد مِنَ الْغَی...)
(اکراه) به معنی وادار کردن انسان بر کاری که ناپسند می شمارد و مورد رضایتش نیست.[3] (رشد) از نظر لغت عبارت است از (راه یابی و رسیدن به واقع) در برابر (غی) که به معنی انحراف پیدا کردن از حقیقت و دور شدن از واقع است.[4]
مفاد این قسمت از آیه شریفه این است که اکراه و اجباری در دین نیست و امور مذهب بر قدرت و اختیار مبتنی است نه بر اجبار، مانند آیه شریفه: (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لاَمَنَ مَنْ فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حتّی یَکُونُوا مُؤمِنینَ)[5] (و اگر پروردگار تو می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی (به اجبار) ایمان می آورند، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!)
از آن جا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده آن بر اساس ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهی جز منطق و استدلال نمی تواند داشته باشد. ولی همان طور که از شأن نزول آیه[6]استفاده می شود بعضی از افراد از پیغمبر(صلی الله علیه وآله) می خواسته اند که او همچون حکام جبّار با زور اقدام به تغییر عقیده مردم کند. آیه فوق صریحاً به آن ها پاسخ گفت که دین و آئین چیزی نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد.
جمله (قد تبین الرشد من الغی) تعلیل برای (لا اکراه فی الدین) است که چرا در دین اکراه نیست؟ حاصل تعلیل این است که دین حقائقش روشن، و راهش با بیانات الهیه واضح است و هم چنین سنّت نبویّه آن بیانات را روشن تر کرده، پس رشد و غی و صلاح و انحراف آن روشن شده که رشد در پیروی دین (که مایه نجات انسان هاست) و غی در ترک دین و روگردانی از آن است و بنابراین دیگر علت ندارد که کسی را بر دین اکراه کنند.[7]
پس راه راست از بیراهه آشکار شده و دیگر نیازی به تحمیل و اجبار در پذیرش دین نیست. افزون بر این که دین و ایمان قلبی چیزی نیست که بتوان با زور و اکراه بر کسی تحمیل کرد و مسلمانان با این اصل قرآنی با آن همه پیشروی و فتوحاتی که داشتند، دینشان را بر غیر مسلمانان تحمیل نکردند و همین امر مهم ترین رمز موفقیت آنان بود.[8]
لذا آیه شریفه پاسخ مناسبی است به آن ها که تصور می کنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است.
نقل کلام المیزان:[9]
در جمله (لا اکراه فی الدین) دین اجباری نفی شده است. چون دین از یک سلسله معارف علمی که معارف عملی به دنبال دارد و جامع همه آن معارف یک کلمه است و آن عبارت است از اعتقادات و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است. و اکراه و اجبار در آن حکومت ندارد، چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی، و در جمله (لا اکراه فی الدین) دو احتمال است. الف) قضیه خبری می باشد و بخواهد از حال تکوین خبر دهد، و بفرماید خدا در دین اکراه قرار نداده، نتیجه اش این می شود که حکم خدا درباره ی دین این است که اکراه بر دین و اعتقاد نباشد. ب) اگر قضیه ای باشد انشائی و بخواهد بفرماید که نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور کنید در این صورت هم نهی نامبرده متکی بر یک حقیقت تکوینی است که بیان گردید.[10] (یعنی ایمان و اعتقاد از امور قلبی است و اکراه بردار نیست.)
(فَمَنْ یَکْفُرْ بالطاغوت و یُؤمن بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُروَةِ الْوُثْقی لاَانْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمْ) (طاغوت) در اصل از ماده طغیان به معنی تعدّی و تجاوز از حدّ و مرز است.[11] (عروه) دستگیره دستاویز[12] (انفصام) قطع شدن.[13] در این جمله قرآن می گوید: (هر کس به (طاغوت) کافر شود و از آن روی گرداند و به خدا ایمان آورد به دستگیره ی محکمی دست زده است که هرگز گسسته نمی شود.
2- منظور از طاغوت در آیه شریفه و تمسک به عروة الوثقی چیست؟
در این که منظور از (طاغوت) در آیه چیست؟ مفسران سخنان بسیاری گفته اند بعضی آن را به معنی بت و بعضی به معنی شیطان و بعضی به معنی کاهنان و بعضی به معنی ساحران تفسیر کرده اند.[14] ولی چنین به نظر می رسد که منظور همه آن ها بلکه وسیع تر از آن ها بوده باشد، یعنی همان مفهوم عامی که از کلمه طاغوت استفاده می شود که هر موجود طغیان گر و هر آیین و مسیر انحرافی و نادرست را در برمی گیرد. آیه در حقیقت دلیلی است برای جمله های سابق که در دین و مذهب نیازی به اکراه نیست زیرا دین دعوت به سوی خدا است که منبع هر خیر و برکت و هر سعادتی است. در حالی که دیگران دعوت به سوی ویرانگری و انحراف و فساد می نمایند. به هر حال، دست زدن به دامن ایمان به خدا، همانند دست زدن به یک دستگیره محکم نجات است که هرگز امکان گسستن ندارد.[15] آن گاه می فرماید: (خدا شنوا و داناست) تا به این حقیقت اشاره کند که کفر و ایمان تظاهر بردار نیست و امر قلبی و درونی است زیرا؛ خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا و یا در خفاء می گویند می شنود و از ضمائر مردم آگاه است.[16]
نقل یک حدیث:
به گفته برخی احادیث یکی از مصادیق تمسک به (عروة الوثقی، و ریسمان محکم الهی، اتصال با اولیاء خدا و امامان اهل بیت(علیهم السلام) است. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: (انت العروة الوثقی)[17]
بیان چند نکته و پیام:
الف) هر کس که برهان و منطق دارد، نیازی به اکراه و اجبار ندارد.
ب) راه حق از باطل جد است، تا حجت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حق، با عقل و بیان و معجزات انبیاء است.
ج) تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیرخدای است، گسستنی و از بین رفتنی است. تنها رشته ای که گسسته نمی گردد. ایمان به خداست.
د) تا طاغوت ها محو نشوند، توحید جلوه نمی کند. اوّل کفر به طاغوت بعد ایمان به خدا.
ه) محکم بودن ریسمان کافی نیست. محکم گرفتن هم شرط است.[18]
3- مراد از آزادی ایمان و عقیده در دین اسلام چیست؟
از نظرگاه اسلامی، دینی مقبول و پذیرفته است که از روی رغبت و دانایی و شناخت پذیرفته شده باشد، نه از روی اجبار و اکراه. خداوند متعال هیچ گونه اکراه و اجباری را در پذیرش دین به رسمیت نمی شناسد و برای چنین پذیرشی، اهمیّت و ارزشی قایل نیست. و انسان ها در انتخاب دین و آیین آزادند و در قرآن کریم با جمله (لا اکراه فی الدین) براین حقیقت تأکید می گذارد. و شاهد دیگری که گواه اختیار و انتخاب بشر در دین است این آیه شریفه است: (وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ َربِّکُمْ فَمَنْ شآءَ فَلْیُؤمِن و من شآءَ فَلْیَکْفُر...)[19] (بگو: این حق است از سوی پروردگارتان! هر کس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هر کس می خواهد کافر گردد.)
و اسلام با آن همه دلائل روشن و استدلالات منطقی و معجزات آشکار نیازی به اجبار و تحمیل در پذیریش ندارد افزون بر این اصولا دین از یک سلسله اعتقادات قلبی ریشه و مایه می گیرد و نمی تواند تحمیلی باشد و ایمان قلبی هرگز با اجبار پیدا نمی شود بلکه با برهان، اخلاق و موعظه می توان در دل ها نفوذ کرد.
ولی این آزادی در عقیده و ایمان به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکری را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسی حق ندارد مرا از راهی که انتخاب کرده ام باز دارد. بت شکنی ها، جنگ ها، نهی از منکرها، تبعیدها و حبس ها نشانه آن است که اگر چه انسان قلباً اعتقادی ندارد ولی حق ندارد برای جامعه یک فرد موذی باشد. در اینجا لازم است به نکته دیگری اشاره نمائیم که تشریع جهاد و فرمان آن در اسلام نه برای تحمیل دین بلکه برای رفع فتنه و فساد است (وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ الناسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الأَرضُ...)[20] (و اگر خداوند، بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد، زمین را فساد فرا می گرفت.)
نتیجه این که اسلام دین آزادی است. جهاد و مبارزه به خاطر شکستن نظام های جباری است که اجازه تفکر به ملت ها را نمی دهند، و یا برای محوشرک که در حقیقت مذهب نیست بلکه بیماری است. و سکوت در برابر خرافات، ظلم به انسانیت است.
و شاهد گویای این سخن که جهاد و مبارزه در اسلام برای تحمیل دین نبوده است و دشمنان اسلام از این روزنه اسلام را دین شمشیر زور معرفی کرده اند به بی راهه رفته اند این است که در تاریخ اسلام، فراوان دیده می شود که مسلمانان هنگامی که شهرهائی را فتح می کردند پیروان مذهب دیگر را همانند مسلمانها آزادی می دادند. در کتاب (تمدن اسلام و عرب) می خوانیم: (رفتار مسلمانان با جمعیتهای دیگر بقدری ملایم بود که رؤسای مذهبی آنان اجازه داشتند برای خود مجالس مذهبی تشکیل دهند.) و در پاره ای از تواریخ نقل شده که جمعی از مسیحیان که برای گزارش ها و تحقیقاتی خدمت پیامبر رسیده بودند مراسم نیایش مذهبی خود را آزادانه در مسجد پیامبر در مدینه انجام دادند.[21]
در پایان به ذکر پاره ای از پرسش ها و اشکالاتی که پیرامون آیه شریفه (لا اکراه فی الدین...) شده است می پردازیم:
آیا اعدام مرتد فطری[22] با آیه شریفه (لا اکراه فی الدین) تنافی ندارد چون آیه شریفه می فرماید در دین اجبار و اکراهی نیست و حال آنکه یکی از احکام فقهی، این است که اگر شخصی مسلمان زاده باشد و از اسلام عدول کرد و به آئینی غیر اسلام رو آورد و در دادگاه اسلامی به اثبات رسید که مرتد شده است، به اعدام محکوم خواهد شد؟
چنانکه قبلا در تفسیر آیه شریفه (لا اکره فی الدین)گذشت، مراد از این که در دین اجبار و اکراه نیست این است که دین عبارت است از اعتقاد و عمل، اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه بردارنیست و آیه شریفه خبر از حال تکوین می دهد که دین اکراه بردار نیست به این معنی که اشخاصی که مسلمان نیستند و صاحبان ادیان دیگری هستند مانند اهل کتاب، این ها را نمی شود به پذیرش دین اسلام اکراه و اجبار کرد، به بیان دیگر اسلام با دعوت و تبلیغ مستمر آن ها را دعوت به اسلام می نماید اگر نپذیرفتند هیچ گاه اسلام متعرض آن ها نمی شود که با زور آیین اسلام را بپذیرند.
ولی در مورد کسانی که اسلام را پذیرا شوند سپس عدول کنند (مرتد فطری) فوق العاد سخت گیر است چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامی می گردد و یک نوع قیام بر ضدّ رژیم و حکومت اسلامی محسوب می شود و غالباً دلیل به سوء نیّت است، و سبب می شود که اسرار جامعه اسلامی بدست دشمنان اسلام افتد. و اگر از محتوای اسلام ایراداتی دارد باید از اهل نظر و علمای اسلام سؤال کند تا اگر شبهه ای دارد برطرف شود و راه آن عدول و برگشت نیست. و چنانچه محتوای اسلام را تشخیص داده و به حقانیّت اسلام پی برده است و باز هم مرتد شود. چنین کسی مرتکب خیانت و توطئه علیه اسلام شده است و مستحقق چنین مجازاتی است و شبیه این قانون، در بسیاری از کشورهای شرق و غرب با تفاوت هایی وجود دارد. البته توجه به این نکته ضروری است که این احکامی که در فقه اسلامی برای مرتد فطری از قبیل اعدام و جدائی همسر و... مقرر گردیده است برای کسی است که ارتدادش را ظاهر کند و علنی کند و یا به تبلیغ آن پردازد و مربوط به کسی که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نیامده است نمی باشد.[23]
5- آیا آیه (لاکراه فی الدین) با تشریع جهاد ابتدایی تنافی ندارد چون تصور تنافی چنین است که از یک طرف آیه شریفه می فرماید اجباری در دین نیست و از طرف دیگر به آیات و روایات متعددی بر می خوریم که مربوط به جهاد ابتدایی است که با مشرکان و کافران جهاد کنید؟ پاسخ آن این است که:
خداوند دستورها و برنامه هایی برای سعادت و آزادی و تکامل انسان ها طرح کرده است و پیامبران خود را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند. حال اگر فرد یا جمعیتی ابلاغ این فرمان ها را مزاحم منافع پست خود بینند، و بر سر راه دعوت انبیاء موانعی ایجاد نمایند، آن ها حق دارند نخست از طرق مسالمت آمیز، و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه خود بردارند، و آزادی تبلیغ را برای خود کسب کنند. و این حق مردم است که بتوانند ندای منادیان راه حق را بشنوند و در قبول دعوت آزاد باشند. حال اگر کسانی بخواهند آن ها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صدای منادیان راه خدا به گوش جان آن ها برسد. طرفداران این برنامه ها، حق دارند برای فراهم ساختن این آزادی از هر وسیله ای استفاده کنند و از اینجا ضرورت (جهادهای ابتدائی) در اسلام روشن می گردد.[24]
پس جنگ با مشرکین به خاطر این نیست که توحید و دین را به آن ها تحمیل بکنیم؛ زیرا دین زور بردار نیست و این مفاد آیه شریفه (لا اکره فی الدین)است بلکه جنگ با مشرکین و کفار حتی در صورت ابتدائی آن به خاطر رفع موانع تبلیغ دین و هم چنین ریشه کن کردن فساد و شرک است.[25] وقتی از این دریچه به جهاد ابتدائی بنگریم تفاوتی را میان آیه (لا اکره فی الدین)و جهاد ابتدائی مشاهده نمی کنیم.
آیه شریفه (لا اکراه فی الدین) با آیه ی 193، بقره، که می فرماید: (و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین للّه فان انتهوا فلاعدوان الا علی الظالمین). (و با آن ها پیکار کنید تا فتنه باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد، پس اگر دست برداشتند تعدّی جز بر ستمکاران رو نیست) کلمه (فتنه) در قرآن در معانی مختلفی به کار برده شده است که یکی از آن معانی عبارت است از شرک و بت پرستی و سدّ راه مؤمنان نمودن که نگذارند مردم به اسلام رو بیاورند. آیه شریفه (و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه....)، فتنه در آن به این معناست. و مدلول آیه چنین است که با آن ها، پیکار کنید تا فتنه که بت پرستی و شرک و سلب آزادی از مردم در پذیرفتن دین اسلام است، باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد. چون طاغوت ها و سران بت پرست، با ترویج شرک و بت پرستی افکار مردم را اسیر خرافات و افسانه های نامعقول می کردند تا بتوانند این ها را وسیله استثمار قرار دهند و در نتیجه، شرک نوعی اسارت فکری و بلکه مانع در مقابل جهاد آزادی بخش، که اسلام مأمور بود برای نابودی آن می باشد پس کارزار با این افراد نه به خاطر اهداف بشری است که کشورگشائی و جبّاری گری و بدست آوردن غنائم باشد بلکه هدف آن جلب خشنودی خداوند و برقرار ساختن عدالت اجتماعی و بر چیدن بساط شرک و بت پرستی از محیط جامعه انسانی، و پیاده کردن دستورات خدا است.[26] به اضافه این که شرک و بت پرستی این نیست تا آیه شریفه (لا اکره فی الدین)شاملش شود که اجباری در دین نیست بلکه یک سری خرافات و موهوماتی بیش نیست و پیکار برای این است که فتنه ای در جامعه انسانی نباشد و آیین یکتاپرستی در سراسر اجتماع انسانها رواج پیدا کند و در ذیل آیه اضافه می کند که در صورت بازگشت و دست برداشتن از روش نادرست خود که همان کفر و بت پرستی باشد، مسلمانان می بایست متعرض آنان نشوند و در صدد انتقام از گذشته بر نیایند، زیرا پیکار و جنگ تنها در مقابل ستم کاران است.
7 حرمت کتب ضالّه:
آیا آیه (لا اکره فی الدین)با حرمت کتب ضالّه (گمراه کننده) منافات ندارد؟ کتب ضلال یا ضالّه که گمراه کننده دین و فکر سالم بشری است مانند کتب بهائیت، و هر گونه کتاب یا مقاله ای که اضلال آفرین باشد مانند کتاب آیات شیطانی در شرع مقدس اسلام حفظ و نگهداری و مطالعه و خرید و فروش آن حرام و ممنوع شده است. حال اگر کسی بخواهد آن ها را مطالعه کند تا تحقیق کند و با آزادی دینی را انتخاب کند، از یک طرف با حرمت کتب ضالّه مواجه است و از طرفی آیه شریفه (لا اکره فی الدین) می باشد که در انتخاب دین آزادی، و این دو با هم تفاوت دارند.
پاسخی که به این شبهه داده می شود این است که، حرمت کتب ضالّه به صورت مطلق ثابت نشده است و عده ای از فقهاء در این باره تفصیل داده اند که حرمت کتب ضالّه در سه صورت است.
1- حفظ و مطالعه آن بقصد گمراه نمودن مردم باشد.
2- می داند یا گمان دارد که منشاء اضلال می شود گرچه قاصد هم نباشد.
3- گمان ندارد و احتمال می دهد که مردم گمراه می شوند، با توجه به این سه قید، حکم به حرمت کتب ضالّه می شود امّا اگر هیچ یک از این سه مورد مترتب نباشد دلیلی بر حرمت آن نیست.[27] و برخی از فقهاء عدم حرمت آن را تابع اغراض صحیح کرده اند که اگر مطالعه کتب ضالّه برای نقض و ابطال آن باشد مانعی ندارد. اما اگر به نحوه ای باشد که با مطالعه آن منحرف می شود یا به شبهاتی بر می خورد که نمی تواند به آن پاسخ گو باشد، حرام می دانند.[28]
و برای حرمت کتب ضالّه به آیات متعددی نیز استدلال شده است.[29] و هم چنین نشر این کتب و مطالعه آن موجب اشاعه فحشاء و اعانه و کمک بر گناه و اثم است، و اسلام، یا هر چه که فساد برانگیز باشد مبارزه می کند و از موجبات وهن مذهب جلوگیری می کند و این منافات با (لا اکراه فی الدین) ندارد زیرا گفته شد دین امر قلبی است و زوربردار نیست.
8- ارتباط آیه (لا اکراه فی الدین) با آیه (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرِ الأِسْلام دیناً فَلَنْ یقبَلْ مِنْهُ و َهُوَ فِی الآخرة من الخاسرین) کسی که غیر از اسلام آیینی برای خود انتخاب نماید از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است. آل عمران و هم چنین با آیه شریفه 19، آل عمران (ان الدین عنداللّه الاسلام...) (دین در نزد خدا اسلام است).
مراد از اسلام در آیه شریفه تسلیم در مقابل خدا است. و مفاد آیه این است که آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان او است و در واقع روح دین در همه زمان ها، چیزی جز تسلیم در برابر حقیقت نبوده است منتهی از آن جا که آیین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عالی ترین نمونه آن بوده است نام (اسلام) برای آن انتخاب شده است.[30] پس حاق تمام ادیان همان روح تسلیم در برابر فرامین الهی است و شرایع از نظر حقیقت چیزی جز همان امر واحد نیست منتهی اختلافی که در شریعت هاست از نظر کمال و نقص است. یعنی هر شریعتی نسبت به شریعت قبل از خود از تکامل بیشتری برخوردار است ولی جامعی که در همه آن ها هست عبارت است از تسلیم شدن به خدا در انجام شرایعش و اطاعت او در آنچه که در هر عصری با زبان پیامبرش از بندگانش می خواهد[31] و چون پیامبر اسلام خاتم الانبیاء است و دین او کامل ترین دین است عمل به شرایع دیگر نسخ می شود و تنها باید به شریعت نبویّه حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) تمسک جست تا به سعادت ابدی برسد آیه (لا اکراه فی الدین) در حوزه تکوینی است که پیامبران نمی توانند با زور آن ها را تسلیم نمایند و اما این که اگر دینی غیر از اسلام بپذیرند و قبول نمایند، مربوط به فرمان تشریعی الهی است و در حیطه حوزه تشریع است آیه (لا اکراه فی الدین) می فرماید مردم را به دین با اکراه و اجبار و ادار مکنید ولی آیه ی 85، آل عمران و 19 آل عمران می فرماید: (درست است که تسلیم در برابر حق، جنبه اختیاری دارد اما بدان که اگر می خواهی سعاتمند بشوی باید اسلام را بپذیری و اختیار در این دنیا هست.) و معنی این که در دین اکراه نیست این نیست که هر کس هم هر آئینی و دینی را انتخاب کرد در آخرت هم سعاتمند باشد. بلکه می فرماید: تو در دنیا اختیار داری و با زور کسی نمی تواند ترا به آئینی وادار کند اما این وظیفه اسلام است که دین کامل را که ضامن سعادت بشر است معرفی کند و به تبلیغ آن بپردازد و بگوید که اگر کسی غیر از اسلام آئینی برای خود برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، (قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1376) ج 2، ص 212.
2- عبدالکریم بی آزار شیرازی، ترجمه آوایی، تفسیر پیوسته و تأویل قرآن به قرآن ناطق، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378) ج 3، ص 291.
3- علی مراد فراشبندی، محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبر شمشیر نیست، (تهران: انتشارات اسلامی، 1358)، ص 154.
4- مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1366)، ص 87.
5- مرتضی مطهری، جهاد، (قم، دفتر انتشارات اسلامی).
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- بقره/ 256.
[2]- مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن کریم،.
[3]- الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، ذوالقربی، 1416 ه ق، ص 708.
[4]- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 204.
[5]- یونس/ 99.
[6]- در شأن نزول آیه آمده است: مردی بنام (حصین) دو پسر داشت که به آئین مسیحیت وارد شده بودند و او از این جریان سخت ناراحت شد و جریان را به اطلاع پیامبر صلی الله علیه وآله رسانید و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا می توانم آنان را با اجبار به مذهب خویش بازگردانم؟ آیه فوق نازل گردید و این حقیقت را بیان داشت که در گرایش به مذهب اجبار و اکراهی نیست. طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 363 و نیز تفسیر نمونه، ج 2، ص 204.
[7]- طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 2، ص 343.
[8]- بی آزار شیرازی، عبدالکریم، ترجمه آوایی، تفسیر پیوسته و تاویل قرآن به قرآن ناطق، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، ج 3، ص 291.
[9]- طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 2، ص 342.
[10]- همان.
[11]- قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، نشر دارالکتب الاسلامیه، 1361، ج 4، ص 223؛ و نیز زمخشری، تفسیر کشاف، ج 4، ص 120.
[12]- قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 336.
[13]- همان، ج 5، ص 181.
[14]- طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 364 و نیز تفسیر صافی، چاپ رحلی، ص 74.
[15]- تفسیر نمونه، ج 2، ص 208.
[16]- تفسیر نمونه، ج 2، ص 208.
[17]- قرائتی، محسن، تفسیر نور، ناشر: مؤسسه در راه حق، چاپ دوّم، 1376، ج 1، ص 517.
[18]- همان.
[19]- کهف/ 29.
[20]- بقره/ 251.
[21]- تفسیر نمونه، ج 2، ص 106.
[22]- مرتد فطری کسی است که از پدر یا مادر مسلمان تولد یافته و پس از قبول اسلام از اسلام بازگشته، ولی مرتد ملی به کسی گفته می شود که پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان نبوده اند، اما او بعداً اسلام را پذیرفته سپس از آن برگشته است. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 11، ص 422.
[23]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، همراه با تلخیص و اضافات، ج 11، ص 426.
[24]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 15.
[25]- مطهری، مرتضی، جهاد، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ص 49.
[26]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 14.
[27]- مکارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهه (کتاب التجاره)، قم، انتشارات مطبوعاتی مذهب، شعبان المعظم، 1415 ه ق، ص 241.
[28]- موسوی خمینی (ره)، روح الله، تحریر الوسیله، تهران، انتشارات مکتبه الاعتماد، ج 1، ص 429، مسأله 15.
[29]- لقمان/ 6، بقره/ 79.
[30]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 349.
[31]- طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان، مترجم: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات دارالعلم، ج 5، ص 238.
- [سایر] مفهوم آیهی شریفه "لا اکراه فی الدّین قد تَبَیّن الرّشدُ مِن الغیِّ..." را با توجه به تفاسیر مختلف بیان نمایید.
- [سایر] مسئله وجوب اقامه نماز چگونه با مفاد آیه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» سازگار است؟
- [سایر] آیه «لا اکراه فی الدین» بر چه نوع آزادی دلالت دارد؟
- [سایر] مسئله وجوب اقامه نماز چگونه با مفاد آیه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» سازگار است؟
- [سایر] شبهه: با وجود آیه شریفه (لا اکراه فی الدین)، حکم ارتداد و اعدام معنا ندارد.
- [سایر] آیا آیه شریفه لا اکراه فی الدین، با حکم اعدام برای مرتد منافات ندارد؟
- [سایر] منظور از آیه (لا اکراه فی الدین ) چیست ؟
- [سایر] آیا جنگهای پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) و آیات جهاد، با آیهی «لا اکراه فی الدین» سازگار است؟
- [سایر] چرا بردهداری در اسلام حرام نگردیده است؟ در حالی که خداوند متعال در قرآن مجید (آیه شریفه لا اکراه فی الدین) انسان را در انتخاب دین دارای اختیار و حق انتخاب دانسته است.
- [سایر] با پیش فرض اینکه دین امری حیاتی برای انسانها است، آیا انسانها مجبور به اطاعت از هر آنچه خدا فرموده هستند مگر نه اینکه در قرآن آیه شریفه: لا اکراه فی الدین آمده؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نماز میت پنج تکبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است: بعد از نیت و گفتن تکبیر اول بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّالله وَاَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ اللهِ . و بعد از تکبیر دوم بگوید: اللّهُمَّ صَلّ علی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمّد. و بعد از تکبیر سوّم بگوید: اللّهُمَّ اغْفِر لِلْمُؤمِنینَ وَالْمُؤمِناتِ. و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: اللّهُمَ اغْفِر لِهذا الْمیِّتِ و اگر زن است بگوید: اللّهُمَ اغْفِر لِهذِهِ الْمیِّتِ و بعد تکبیر پنجم را بگوید. و بهتر است بعد از تکبیر اول بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ اِلهاً واحِداً أَحَداً صَمَداً فَرْداً حیّاً قیّوماً دائِماً اَبَداً لَمْ یَتّخذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً، وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ اَرْسَلَهُ بِالْهُدی وَدینِ الْحَقِّ، لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه، وَلَوْکَرِهَ الْمُشْرِکوُن. بَشیراً وَنَذِیراً بَیْنَ یَدَیِ السّاعَةِ. و بعد از تکبیر دوّم بگوید: اللّهُمَّ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمّد وَبارِکْ عَلی مُحَمّد وَآلِ مُحَّمَداً و ارحم محمّداً وَآلَ مُحمّد کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ وَبارَکْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلی اِبْراهِیمَ وَآلِ اِبْراهِیمَ اِنَّکَ حَمِیدٌ مَجیدٌ وَصَلِّ عَلی جَمیعِ الاَْنْبیاءِ وَالْمُرْسَلِینَ. و بعد از تکبیر سوّم بگوید: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَالْمُؤمِناتِ وَالْمُسْلِمیِنَ وَالْمُسْلِماتِ الاَْحْیاء مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ تابِعْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُمْ بِالْخَیراتِ اِنّکَ عَلی کُلِّ شَیء قَدِیرِ. و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: اللّهُمَ اِنَّ هذَا الْمُسَجَّی قُدّ امَنَا عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ اَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَاَنْتَ خَیْرُ مَنْزوُل بِهِ اَللّهُمَّ اِنَّکَ قَبَضْتَ روُحَهُ اِلَیْکَ وَقَدِ احْتاجَ اِلی رَحْمِتَکَ، وَأَنْتَ غَنیُّ عَنْ عَذابِهِ، اللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْه اِلاّ خَیْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اللّهُمَّ اِنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی اِحْسانِهِ وَاِنْ کان مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْلَنا وَلَهُ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فِی اَعلی عِلّیّین وَاخْلُفْ عَلی اَهْلِهِ فِی الغابِرینَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمِتَکَ یا اَرْحَمَ الرّااحِمینَ. و بعد، تکبیر پنجم را بگوید. ولی اگر میت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید: اللّهُمَ اِنَّ هذِهِ الْمُسَجَّاةَ قُدّ امَنَا اَمَتُکَ وَابْنَةُ عَبْدِکَ وَابْنَةُ اَمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَاَنْتَ خَیْرُ مَنْزوُل بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لانَعْلَمُ مِنْها اِلاّ خَیْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا اللّهُمَّ اِنْ کانَتْ مُحْسِنةً فَزِدْ فی اِحْسانِها وَاِنْ کانَتْ مُسیئةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْلَها اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فِی اَعْلی عِلّیّین وَاخْلُفْ عَلَی اَهْلِها فِی الغابِرینَ وَارْحَمْها بِرَحْمِتَکَ یا اَرْحَمَ الرّااحِمینَ.
- [آیت الله اردبیلی] نماز غفیله نمازی است که بین نماز مغرب و عشاء خوانده میشود و بنابر احتیاط باید به قصد قربت مطلقه خوانده شود و ابتدای وقت آن بعد از نماز مغرب و انتهای آن بنابر احتیاط وقتی است که سرخی طرف مغرب از بین برود. در رکعت اوّل آن، بعد از حمد باید به جای سوره این آیات را بخوانند: (وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغاضِبا فَظَنَّ أنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أنْ لا إلهَ إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ)(1) و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره، این آیه را بخوانند: (وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إلاّ هُوَ وَیَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الاْءرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ)(2) و در قنوت آن بگویند: (اَللّهُمَّ إنّی أَسْأَلُکَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتِی لا یَعْلَمُها إِلاّ أنْتَ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأنْ تَفْعَلَ بی کَذا وَکَذا) و به جای کلمه (کذا و کذا)، حاجتهای خود را بگویند، و بعد ادامه دهند: (اَللّهُمَّ أنْتَ وَلِیُّ نِعْمَتِی وَالْقادِرُ عَلی طَلِبَتِی تَعْلَمُ حاجَتِی فَأَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمّا قَضَیْتَها لِی).
- [آیت الله مظاهری] خوب است قبر را به اندازه قد انسان متوسّط گود کنند و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا میروند و نیز جنازه را در چند ذرعی قبر زمین بگذارند و تا سه مرتبه کمکم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوّم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوّم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای روی قبر بگیرند و نیز جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک، زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت برنگردد و پیش از آنکه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلان). یعنی (بشنو و بفهم ای فلان فرزند فلان) و به جای فلان اسم میّت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَبْنَ عَلِیٍّ). پس از آن بگویند: (هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله وسلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیِّدُ النَّبیّینَ وَ خاتَمُ المُرْسَلینَ وَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیّینَ وَ اِمامٌ اِفْتَرَضَ اللَّهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمینَ وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِیَّ بْنَ مُوسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ عَلیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِیَّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ و حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ اَجْمَعین وَ اَئِمَّتُکَ اَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ).(1) و به جای فلان بن فلان، اسم میّت و پدرش را بگوید و بعد بگوید: (اِذا اَتاکَ الْمَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِاللَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی وَ سَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ و عَنْ نَبِیِّکَ وَ عَنْ دینِکَ وَ عَنْ کِتابِکَ وَ عَنْ قِبْلَتِکَ وَ عَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما اَللَّهُ رَبّی وَ مُحَمَّدٌ 6 نَبِیّی وَ الْاِسلامُ دینی وَ الْقُرانُ کِتابی وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِیُّ بْنُ اَبیطالِبٍ اِمامی وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُجْتَبی اِمامی وَ الحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا اِمامی وَ عَلِیٌّ زَیْنُ الْعابِدینَ اِمامی و مُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامی وَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ اِمامی، وَ مُوسَی الکاظِمُ اِمامی، وَ عَلِیٌّ الرِّضا اِمامی، وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامی، وَ عَلِیٌّ الْهادی اِمامی وَ الْحَسَنُ الْعَسْکَریُّ اِمامی وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامی هؤُلاءِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعین اَئِمَّتی وَ سادَتی وَ قادَتی وَ شُفَعائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَ مِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَبْنَ فَلانٍ).(2) و به جای فلان بن فُلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: (اَنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله وسلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ أمیرَالْمُؤْمِنینَ عَلِیَّ بْنَ اَبیطالِبٍ وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومینَ الْاَئمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ اَلْاَئِمَّةُ وَ اَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله وسلم حَقٌّ وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَالْمیزانَ حَقٌّ وَ تَطائُرَ الْکُتُبِ حَقٌّ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ اتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).(3) پس بگوید: (اَفَهِمْتَ یا فُلانُ). یعنی(آیا فهمیدی ای فلان؟) و به جای فلان اسم میّت را بگوید، پس از آن بگوید: (ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَ هَداکَ اللَّهُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ).(4) پس بگوید: (اَللَّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیْکَ وَ لَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اَللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ).(5)
- [آیت الله وحید خراسانی] قبل از ورود در احکام نماز اشاره به دو نکته لازم است اول اهمیت نماز در قران مجید نزدیک به صد مورد از نماز گفتگو شده و اشاره به دو مورد ان کافیست بعد از ان که خداوند متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به مقام نبوت و رسالت و خلت اختیار نمود و به کلمات ازمایش و مبتلا کرد و ان حضرت کلمات را اتمام نمود به مقام امامت نایل شد و ان قدر عظمت مقام امامت بعد از ان همه مقامات در نظرش جلوه کرد که قال و من ذریتی گفت و از برای فرزندان من هم جواب شنید لا ینال عهدی الظالمین پیمان من به ظالمین نمی رسد و در عظمت نماز همین اندازه بس که ان کس که خداوند متعال برای او مقام امامت را خواست و او برای ذریه اش مسالت کرد بعد از طی تمام مقامات در جوار خانه خدا از خداوند متعال خواست رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی پروردگارا مرا اقامه کننده نماز قرار بده و ذریه مرا و همچنین بعد از ان که ذریه خود را در نزد بیت مسکن داد گفت ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه پروردگار ما هر اینه من از ذریه خودم مسکن دادم به بیابان بدون زرع نزد خانه محترم تو پروردگارا برای این که اقامه نماز بنمایند در قران مجید یک سوره به نام مومنون است و در ان مومنان به خصوصیاتی معرفی شده اند و اول خصوصیتی که به ان ابتدا شده این است که الذین هم فی صلاتهم خاشعون انان که همانا در نمازشان خاشعند و اخر خصوصیتی هم که به ان ختم می شود و الذین هم علی صلواتهم یحافظون و ان چنان کسانی که همانها بر نمازهایشان محافظت دارند پس افتتاح ایمان و ختم ایمان به نماز است و ثمره ان هم این ایه است اولیک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون و از سنت همین اندازه بس است که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند بعد از معرفت خدا چیزی را افضل از این صلوات پنجگانه نمی دانم و عدم علم از ان حضرت علم به عدم است و این روایت بیان کلام خداست و خداوند متعال هم در قران مجید می فرماید ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه بعد از ایمان به غیب اقامه نماز ذکر شده است و در عظمت نماز همین اندازه کفایت می کند که جامع تر از نماز بین عبادات عبادتی یافت نمی شود زیرا این عبادتی است مشتمل بر عبادت فعلی و بر عبادت قولی و عبادت فعلی ان شامل افعال عبادی از رکوع و سجود و قیام و قعود است و عبادت قولی ان شامل قرایت و ذکر و جامع جمیع معارف الهیه از تسبیح و تکبیر و تحمید و تهلیل که ارکان اربعه معارف حضرت حق سبحانه و تعالی است و مشتمل است بر تمام عبادات ملایکه مقربین که عده ای از انها عبادتشان در قیام است و عده ای در قعود و جمعی در رکوع و جمعی در سجود و عناوینی که برای نماز در روایات وارد شده زیاد است که از ان جمله است راس الدین و اخر وصایا الانبیاء و احب الاعمال و خیر الاعمال و قوام الاسلام و استقبال الرحمن منهاج الانبیاء و به یبلغ العبد الی الدرجه العلیا